روی موجِ موسیقی
در رختخواب غلتید، روانداز سرد به پایش خورد و مجبور شد پایش را جمع کند. سرما سرتاسر وجودش را فراگرفت. به سختی دستش را بسمت ساعت رومیزی برد و چراغش را روشن کرد و از پنجره ی نیمه باز چشمش ، عقربه های ساعت را روی عدد ۵ دید. سرما او را لخت و کرخ کرده بود.
هنوز ۲ ساعت وقت داشت تا بیدار و طبق روزهای عادی ، آماده بیرون رفتن شود. صدای شرشر باران که از کانال کولر به گوشش می رسید،ذهنش را از سرما منحرف کرد. به ملودی باران گوش داد. لبخندی گوشه ی لبانش مهمان شد. از رختخواب بیرون آمد. پشت پنجره رفت، به رقص باران زیر نور لامپ به سطح خیابان برخورد می کرد چشم دوخت. این هماهنگی صدا و حرکت باران او را شاد و سرخوش کرد. اینقدر که نمی خواست روز را با روزمرگی های هر روزه اش پر کند. به یاد آورد که امروز کلاسی در دانشگاه ندارد.
با حرکات موزون انگشتانش و همراه با ضرباهنگ باران پیامکی زد ” سلام صبح بخیر” با فشردن دکمه ” ارسال” ، قطعه شیرین و دلنواز باران، تبدیل به ملودی کلاسیک و آرام بخشی شد که در دوران کودکی اش شنیده بود.
صدای ویولن پدرش، ذهنش را پر کرد که قطعه ” دریاچه قو” را با حرکت آرشه روی ویولن می نوازد.قطره اشکی از گوشه ی چشمش سرازیر شد. چشمهایش را بست، بیاد شبهای دوران کودکی اش افتاد که زیر پتو خودش را به خواب می زد تا با صدای ویولن پدرش در رویاهای زیبای بچگانه غرق شود.
انرژی کودکی در وجودش زنده شد. روی پاشنه پا چرخید، کتری را روی گاز گذاشت و آنرا روشن کرد. با بی خیالی های روزهای بچگی ، در گوشی اش به دنبالِ موزیک گشت و موتزارت را انتخاب کرد. ضرباهنگهای ریتمیک، تند و سرزنده، چنان شوری در او زنده کرد که گوشی را روی میز آشپزخانه رها کرد و با راه رفتنی که بیشتر به رقص می ماند، به کارهای هرروزه اش بعد از بیدار شدن، سرور و شادی دیگری بخشید.
حالا دیگر روز بالا آمده بود. باران بسیار کند و ریز ادامه داشت. لباس ورزشی اش را پوشید، هدفون را در گوشش گذاشت، فایل موسیقی ورزشی ای که مدتها پیش با وسواس فراوان جمع آوری کرده بود اما هرگز از آن استفاده نکرده بود، را انتخاب کرد و گوش سپرد.
نفهمید که چطور از پله ها پایین آمد و به پارک رسید. هماهنگ با موسیقی قدم بر می داشت. بتدریج با تند شدن موسیقی، شروع به دویدن کرد. هوای لطیف پس از باران، پوست صورتش را نوازش داد و هر لحظه دنیای دور و برش را غرق در زیبایی دید. وقتی به ساعت مچی اش نگاه کرد، باور نکرد که نیم ساعت بی وقفه دویده است. موسیقی را عوض کرد و با گوش سپردن به قطعه ای دیگر از موتزارت ، ذهنش در دشتی پر گل قدم زد، و ریتم قلبش به حالت عادی برگشت.
با نمایان شدن خورشید و بالا رفتن کرکره های مغازه ها، روز کاری شروع شد. از کنار شهر کتاب و مجله رد شد. خستگی فراوانی در پاهایش حس کرد. تصمیم گرفت در داخل آن چرخی بزند و روی صندلی لم دهد و مجله ای را ورق بزند.
هدفون را از گوشش برداشت و در جیب سویشرت اش فرو کرد. صدای خواننده جوان، در جسم و جانش پیچید. هر واژه ای که می خواند، او را عاشق تر و مصمم تر کرد.
درد پایش را از یاد برد. کاری که همیشه دوست داشت انجام دهد، بخاطر آورد. کتاب خودآموز زبان انگلیسی را برداشت. با ضرباهنگ موسیقی، جملات صفحه ای از آنرا خواند، انگار که همه ی آن را می دانست. حافظه اش او را به دوران دبیرستان برد و حس خوب یادگیری در او زنده شد.
بعد از آماده کردن ناهار، موسیقی ملایم و دلنشینی از بتهوون را انتخاب کرد، با گلدان گلی که روی میز بود ور رفت. از پشت پرده ی توری نور خفیف و دلچسبی فضای خانه را پر کرده بود. کمی از غذایش را بهمراه سالاد کاهوی رنگارنگی که با دقت فراوان تزئین کرده بود، خورد. هنوز شادی را در وجودش حس می کرد.
تا شب شاد و پر انرژی بود. به رختخواب غلتید. با آرامشی ژرف کائنات و هستی را سپاس گفت. از ذهنش گذشت که اگر صبح به موسیقی دل نمی سپرد، همه روز را در سردی و تکرار می گذراند.
غرق در افکار خوش، به خواب عمیق و آرام فرو رفت.
بعضی از تاثیرات موسیقی در سلامت جسم و روان از نظر پزشکان و متخصصان:
~ موسیقی عملکرد شناختی را بهبود می بخشد
~ موسیقی استرس را کمتر می کند
~ موسیقی کمک می کند تا غذای کمتر را با اشتهای بیشتر بخورید
~ موسیقی حس و حال روانی فرد را بهبود می دهد
~ گوش دادن به موسیقی افسردگی را کم می کند
~ با موسیقی توان و مقاومت جسم و روان در مقابله با تنشها و بیماریها افزایش می یابد
~ موسیقی موجب بهبود عملکرد حافظه می شود
~ موسیقی مشکلات و درد و رنج را مدیریت می کند
~ موسیقی به خواب سریعتر و عمیقتر کمک خواهد کرد
~ انگیزه فرد با گوش دادن به موسیقی افزایش می یابد
~ موسیقی زندگی و توجه به لحظه حال را افزایش می دهد
~ حس یاری و کمک رساندن و انسانیت را می افزاید
~ به مدیتیشن بهتر و عمیقتر کمک می کند
~ ضریب هوشی کودکان را افزایش می دهد (خصوصا اثار موتزارت) و از آلزایمر جلوگیری می کند
~ و بالاخره، موسیقی پاسخی است به سوآل جانسوز “برای چی؟ که چی بشه؟”
با تشکر از جمع آورنده و نویسنده داستان
سرکار خانم زهره گلپایگانی
برای دیدن همه نوشته های موسیقی اینجا را کلیک کنید.
برای دیدن آثار نقاشی اینجا را کلیک کنید.
برای دیدن همه محصولات ما در دیجیکالا اینجا را کلیک کنید.